یزدگرد سوم
 
درباره وبلاگ


درود دوستان گرامی به وبلاگ کوروش بزرگ خوش امدین نام وبلاگ مطعلق هست به کوروش بزرگ ولی از همه ی دوره های تاریخی ایران مطلب میزارم و امیدوارم وبلاگ مفیدی باشه برای همه ی ایرانیان و پارسی زبانان و از همه ی شما دوستان میخوام با نظرات خود من را به سوی وبلاگ بهتر یاری دهید با سپاس فراوان بدرود
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 33
بازدید ماه : 152
بازدید کل : 3704
تعداد مطالب : 242
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1



کوروش بزرگ
کوروش بزرگ پدر ایران زمین




جنگ با اعراب

جهت لشکرکشی‌های مسلمان در درون شبه‌جزیره عربستان و تازش‌هایشان به ایران و روم

در سال ۶۳۳ میلادی در دومین سال پادشاهی یزدگرد، نخستین جنگ سرحدی بین ایران و اعراب بنام جنگ زنجیر درگرفت که به شکست ایران خاتمه پیدا کرد.[۶]

یکسال بعد رستم فرخزاد حاکم خراسان که در این وقت نایب‌السلطنهٔ حقیقی ایران محسوب می‌گشت، به فرماندهی کل قوای ایران برگزیده شد. [۷] او توانست در جنگی بنام جنگ پل قوای اعراب را شکست دهد. [۸]

در سال ۶۳۵ میلادی، عمر از کارهای شام فراغت حاصل کرد و توقف قشون زیاد در شامات لازم نبود بنابراین عمر در تهیهٔ جنگ دیگری با ایران گردید. سعد بن ابی وقاص به سرکردگی قشون انتخاب شد و با سی هزار سپاه مأمور جنگ با ایرانیان شد. از طرف دیگر یزدگرد نیز لشکری در تحت ریاست رستم فرخزاد آراست عدهٔ آنرا یکصد و بیست هزار نفر نوشته‌اند. عمر در همان سال هیأتی مرکب از دوازده نفر عرب به دربار ایران فرستاد. آنان در ورود به تیسفون ظاهرشان باعث سخریه بود ولی یزدگرد آنها را با احترام پذیرفت، زیرا مقارن این احوال، مسلمین دمشق را فتح کرده بودند. یزدگرد پرسید «مقصودتان چیست؟» گفتند «باید اسلام بپذیرید یا جزیه دهید.» شاه در جواب با نظر حقارت به آنها نگریسته و اشاره به فلاکت آنها کرده، گفت «شما مردمانی هستید که سوسمار می‌خورید و بچه‌های خودتان را می‌کشید. (اشاره به عادت اعراب به زنده بگور کردن دختران)» مسلمین جواب دادند که ما فقیر و گرسنه بودیم ولی خدا خواسته‌است غنی و سیر باشیم. حالا که شمشیر را اختیار کرده‌اید، حکمیت با آن است. [۹]

در سال ۶۳۶ میلادی رستم فرخزاد در جنگی بنام جنگ قادسیه در نزدیک حیره، با سعد بن ابی وقاص سردار عرب روبرو شد. جنگ چهار روز طول کشید و به شکست ایرانیان خاتمه یافت. رستم که شخصاًٌ حرکات افواج ایران را اداره می‌کرد، در حالیکه در زیر خیمه نشسته و درفش کاویانی را در برابر خود نصب نموده بود، کشته شد و درفش کاویانی که نمودار شوکت و قدرت ایران بود، بدست سپاه اعراب افتاد. پس از این فتح بزرگ مسلمانان حیره را گرفتند و بجانب تیسفون روی نهادند. [۱۰] یزدگرد به سعد بن ابی وقاص فرماندهٔ قوای اعراب پیشنهاد کرد که ممالک آن سوی دجله را به مسلمین واگذارد و طرفین صلح نمایند ولی او این تکلیف را به استهزا رد کرد.[۱۱] در بهار سال ۶۳۷ میلادی در اطراف پایتخت افواج نگهبان ایرانی عرضهٔ تیغ شدند و باقی سپاهیان نیز رو به هزیمت نهادند. با نزدیک شدن سپاه اعراب یزدگرد از پایتخت گریخت. همچنین جماعتی بسیار از ساکنان تیسفون نیز همهٔ دارایی خود را رها کردند و گریختند و در شهر کسی باقی نماند. [۱۲] [۱۳] سعد بن ابی وقاص همراه با شصت هزار مرد عرب با فتح و پیروزی وارد پایتخت خالی شد. [۱۴]

سعد در ابتدا می‌خواست قشون ایران را تعقیب کند ولکن عمر به او دستور داد، تابستان را در مدائن بگذراند، پس از چندی به سعد خبر رسید که یزدگرد در حلوان قشونی جمع کرده‌است و در صدد جنگ است. سعد در چهارمین جنگ بنام جنگ جلولاء با یزدگرد به نبرد پرداخت و شکست دیگری به سپاه او وارد آورد. [۱۵]

سرانجام آخرین جنگ بزرگ در سال ۶۴۲ میلادی[۱۶]، بنام جنگ نهاوند که اعراب آن را فتح‌الفتوح نامیده‌اند، رخ داد و سپاه یزدگرد با همهٔ فزونی شماره و آمادگی جنگی آخرین شکست را از سپاه عرب خورد.[۱۷]

از آنجایی که ارتش ایران از زمان قباد یکم به چهار بخش در چهارگوشهٔ کشور تقسیم‌شده‌بود، شکست در جنگ نهاوند فلات مرکزی ایران را در برابر اعراب مهاجم بی‌دفاع گذارد. به دلیل جنگ‌های دامنه‌دار پیشین گردآوری نیروهای دفاعی ممکن نمی‌شد و اطلاعات مربوط به نبردهای پس از نهاوند که از سوی منابع اسلامی نقل‌شده بیشتر مقاومت‌های محلی ایرانیان بوده و پیرامون شمار سربازان ایرانی غلو بسیاری شده‌است.[۱۸]

رویدادهای بعد از جنگ نهاوند

تاریخ‌نگاران اردوی یزدگرد را هنگام عقب‌نشینی پس از جنگ نهاوند بسیار عظیم دانسته‌اند. ثعالبی خدمهٔ این اردو را دربرگیرندهٔ هزار خوالیگر، هزار بازیار، هزار نوازنده و هزار غلامبچه آورده‌است. [۱۹]

یزدگرد از ری به اصفهان و از آنجا به کرمان و پس از نیشابور به طوس رفت ولی کنارنگ آنجا که مایل نبود او را پناه بدهد گفت «قلعهٔ طوس گنجایش موکب شاهی را ندارد.» پس ناچار یزدگرد به اصفهان و سپس به استخر رفت. در آنجا او مورد استقبال قرارگرفت و اقدام به ضرب سکه کرد.[۲۰]

پس از جنگ نهاوند دفاع ایالات ایران به عهدهٔ مرزبانان و دیگر امراء محلی قرار گرفت، و بعضی از این سرداران مثل هرمزدان در خوزستان -در ۶۴۲ میلادی[۲۱]- مقاومتی سخت ولی بی‌فایده، نشان دادند. همدان و ری مسخر لشکر عرب شد، بعد نوبت به آذربایجان و ارمنستان رسید. بعد از آن اصفهان در سال ۲۳ یا ۲۴ هجری قمری دست اعراب افتاد.[۲۲] ری پس از گشوده‌شدن بر فاتحان شورید، ولی در ۲۵ هجری قمری سعد بن ابی‌وقاص شورش را فرونشاند.[۲۳] در همین سال آذربایجان هم شورید، این شورش به دست ولید بن عقبه فرونشانده‌شد.[۲۴] پس از فرو نشاندن این شورش سعید بن عاص از راه آذربایجان به ارمنی‌ها به نبرد پرداخت و فرمانده سپاه آنان را دستگیر کرد و به صلیب کشید.[۲۵]

از دیگر سو اعراب به فرماندهی و با یاری دو قبیله ازد و بحرین -که پیشتر به همراه عمان به تسخیر عرب درآمده بود- از خلیج فارس گذشتند و به جنوب پارس رسیدند و پس از گشودن توج آنجا را مرکز لشکرکشی‌هایشان به دیگر بخش‌های پارس نمودند.[۲۶][۲۷] استخر هم پس از جنگ خونینی در ۲۸ یا ۲۹ هجری قمری [۲۸] و در طی قرارداد صلحی به ابوموسی اشعری -سردار سپاه اسلام-تسلیم‌شد و همهٔ ایالت فارس که گاهواره خاندان ساسانی بود، نیز بدست مسلمانان افتاد.[۲۹](برابر با ۶۵۰ میلادی[۳۰]) به گزارش بلاذری با گشوده شدن استخر چهل هزار تن از ایرانیان، از جمله بزرگ‌زادگان و وابستگان به خاندان‌های اشرافی، کشته شدند .[۳۱] در همین سال۲۹ هجری پادشاه محلی گرگان در قبال پرداخت باج توانست با عرب‌ها به فرماندهی سعید بن عاص پیمان صلح بندد.[۳۲]

در ۲۹ هجری قمری[۳۳] نبرد کوچکی در واجرود میان عرب‌ها و ایرانیان رخ‌داد. فرمانده سپاه ایران یک دیلمی به نام موتا بود و در این نبرد اسفندیار برادر رستم فرخ‌زاد و فرخان زیبندی مرزبان ری بدو یاری می‌رساندند. سرانجام این رخداد نیز شکست ایرانیان بود.[۳۴] دو سال پس از این رخداد شهرهای همدان، زنجان، قزوین، قومس، قم، کاشان و ری مسخر لشکر عرب شد؛ در این زمان یزدگرد در استخر به سر می‌برد و می‌کوشید نیروی برای جنگ با اعراب گردآورد.[۳۵]

کشته شدن یزدگرد و انقراض دولت ساسانی

نوشتار اصلی: مرگ یزدگرد سوم

با نزدیک شدن اردوی اعراب به استخر یزدگرد با وجود دعوت مرزبان تبرستان ترجیح داد تا از راه دارابگرد به کرمان و سپس سیستان رود. از آنجا هم راهی نیشابور و توس شد. با تسخیر خراسان در ۳۱ هجری قمری یزدگرد به مرو رفت. در جریان فتح نیشابور گروهی از [۳۶]

در مرو از سوی مرزبان مرو ماهوی سوری- که به احتمال از خاندان سورن بود- نخست مورد استقبال قرار گرفت ولی در آینده به ظاهر به دلیل خیانتی که ماهوی در مال یزدگرد کرده بود میان آنان کدورتی رخ‌داد.[۳۷] دلایل اختلاف میان یزدگرد و ماهوی موارد دیگری مانند بیم ماهوی از حملهٔ اعراب به مرو، در نتیجهٔ پذیرفتن یزدگرد هم ذکر شده‌است. در سال ۶۵۲ میلادی، ده سال بعد از جنگ نهاوند ماهوی سوری سرکردهٔ طوایف هپتالی طخارستان را به گرفتن یزدگرد، تشویق کرد. این نیزک ترخان در آغاز رابطهٔ خوبی با یزدگرد داشته‌است، ولی سپس رابطه‌یشان به دلیلی به تیرگی گراییده‌است.[۳۸] میان سپاه نیزک و یزدگرد نبردی درمی‌گیرد، اگرچه نیروهای ماهوی در کنار سپاه یزدگرد بودند، ولی به اشارهٔ او در میدان از شاهنشاه جداشده و به نیزک پیوستند. در نتیجه یزدگرد شکست خورد و گریخت. چون به مرو رسید ماهوی دروازه را به روی او نگشود و یزدگرد آواره گردید. ماهوی سوری فوجی را به گرفتن یزدگرد فرستاد. چندین روایت متفاوت و با محتوی متضاد دربارهٔ مرگ یزدگرد سوم در کتاب‌های تاریخی برجای مانده‌است. به قول برخی از روایات یزدگرد، شتابان رو به فرار نهاده و خسته و درمانده به آسیابی پناه برد که شب در آنجا بگذراند در همین آسیاب، آسیابان، یزدگرد را به طمع لباس فاخر و جواهرش یا به دستور ماهوی به قتل رساند. بنا به روایت ثعالبی «جسد این شهریار وارونه بخت را در رود مرو انداختند. آب او را همی برد تا به شاخهٔ درختی پیچید، اسقفی نصاری جسد شاه را شناخت و او را دفن کرد.» [۳۹] یزدگرد سوم در هنگام مرگ تنها بیست و هشت سال داشت. [۴۰][۴۱]

با مرگ یزدگرد سوم در سال ۶۵۲ میلادی، سلسلهٔ ساسانی پس از ۴۲۶ سال، در ایران منقرض گردید. ماهوی سوری نیز در زمان خلافت علی به کوفه فراخوانده‌شد و از جانب او مامور گردآوری خراج خراسان گردید.[۴۲] این گزینش در میان خراسانیان سبب شورشی دامنه‌دار گردید که تا پایان خلافت علی برپای بود.[۴۳]

به گزارش تاریخ‌نویسانی چون مقدسی و ثعالبی یزدگرد با اندرز وزیرش عبدالله بن عامر سردار سپاه عرب پرداخت، او خره‌زاد را به سفارت نزد عبدالله فرستاد و بدو پیشنهاد نمود که در برابر هشتاد هزار درهم صلح را بپذیرد و نیشابور را نیز به یزدگرد واگذارد، اگرچه عبدالله در اندیشهٔ پذیرش پیمان بوده ولی با مرگ یزدگرد بدین پیشنهاد جامهٔ عمل پوشیده‌نشد. [۴۴][۴۵]

سیمای یزدگرد

نویسندهٔ تاریخ بیهق یزدگرد سوم را چنین نمایانده‌است:

یزدجرد به صورت زیبا بود، و جوانی بود گندم‌گون و پیوسته‌ابرو و جعدموی و شیرین‌لب‌ودندان و لطیف‌سخن و بامهابت، که هر او را دیدی از وی هیبت ملوک بر وی افتادی، و او نسیب‌ترین ملوک عجم بود.[۴۶]

یزدگرد سوم در طول فرمانروایی کوتاه‌مدتش گام‌هایی را در راه پشتیبانی از مسیحیان مانند کمک به ساخت کلیساهایی از سوی پیروان این آیین برداشت. مسیحیان همچنین با پشتیبانی او کلیسیاهایی را هم در چین برپاداشتند. [۴۷]

فرزندان یزدگرد

مسعودی فرزندان او را چنین می‌شمارد، دو پسر به نام‌های بهرام (وهرام) و پیروز سوم، و سه دختر ادرگ و شهربانو و مردآوند. پیروز به چین رفت و کوشش کرد که به یاری لشکر چین تاج و تخت نیاکان را به دست آورد ولی کاری از پیش نبرد و در سال ۶۷۲ میلادی درگذشت. شهربانو به روایت شیعیان که گویا قطعی نیست به عقد حسین بن علی درآمد. شیعیان به این ترتیب فرزندان و نوادگان امام حسین را وارث خورنه یا فره ایزدی شاهنشاهان ایران باستان محسوب داشتند.[۴۸]

سرنوشت دودمان یزدگرد

یزدگرد در سال ۵۳۸ میلادی هنگامی که با اعراب در ضد و خورد بود، سفیری به چین فرستاد و از امپراتور چین کمک خواست ولی دولت چین به سبب دوری از ایران از دادن کمک خودداری کرد. بعد از فوت یزدگرد پسر او پیروز سوم -که آن در دربار

پیروز در کوه‌های طخارستان مانده، در صدد جمع‌آوری قشون برای جنگ با اعراب برآمد. پیروز از امپراتور چین به نام چهارمین امپراتور سلسله تانگ) کمک خواست اما امپراتور باز به بهانه دوری راه از کمک به او خودداری کرد ولیکن پادشاه طخارستان به او کمک کرد و او را شاه ایران دانست.

امپراتوری چین در سال ۶۵۸ میلادی ترک‌ها را شکست داده و ممالک غربی خود را مرتب کرد بعد دولتی به اسم ایران تشکیل و پادشاهی آن را به پیروز سوم تفویض نمود. این مملکت احتمالاً در انتهای شمالی سیستان بوده یا در نزدیک سیحون قرار داشته‌است. بعد از حمله اعراب به این منطقه، پیروز فرار کرده به چین رفت.

در سال ۶۸۴ میلادی امپراتور چین او را بخوبی پذیرفته و به او اجازهٔ تأسیس یک آتشکده را در دادند. بعد از مرگ پیروز پسر وی نرسی نوه یزدگرد سوم به طخارستان رفته و مدتی در استرداد ملک کوشید ولی مأیوس شده و به چین بازگشت و همانند پدر در غربت درگذشت. [۴۹]

دنبالهٔ فرزندان یزدگرد در چین به صورت خاندانی سلطنتی و سرداران نظامی و با احترام از سوی امپراتوران این کشور پذیرفته‌شدند. ایشان آتشکده‌های چندی را در این کشور برپاداشتند. ساسانیان در کنار جامعه‌ای از ایرانیان کوچنده به چین -تا زمان تحلیل رفتن در مردمان این کشور- سال‌ها زیستند.[۵۰] یکی دیگر از پسران یزدگرد به نام بهرام- که در نوشته‌های چینی به نام آلوئوهان خوانده‌شده- نیز کوششی نافرجام برای شکست تازیان درپیش‌گرفت. کوشش‌های او سبب سرایش سرودهٔ پهلوی ابرآمدن بهرام ورجاوند در میان ایرانیان گردید. این بهرام هم در ۷۱۰ میلادی درگذشت. پسر بهرام خسرو-در منابع چینی جولوئو- با ترکان همپیمان‌شد و به ایران تاخت ولی او نیز کاری از پیش نبرد. خسرو واپسین‌کس از فرزندان یزدگرد بود که کوشید بر تاج و تخت نیاکان دست‌یازد.[۵۱]

در میان دودمان‌های ایرانی‌ای که پس از اسلام در ایران به قدرت رسیدند، امیر شجاع بویه ادعا داشت که از تبار یزدگرد سوم است. [۵۲]

پادشاه پیشین:
خسرو چهارم
یزدگرد سوم
شاهنشاه ایران

۶۳۲ - ۶۵۱ میلادی

جانشین:
پیروز سوم
خلیفه عثمان

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: